زندگی صورتی : ما خدا رو دیدیم...

ساخت وبلاگ


گفت من با لباس خونه از اتاق بیرون نمیام ، همه گفتن همینطور خوبی دختر ، گفت نه خوب نیست من این شکلی نمیام

بلند شدم لباساشو براش آوردم و تنش کردم...
گفت جورابم که صورتیه رو هم میخوام ، جوراباشم پاش کردم...

گفتم این روسریت همرنگ مانتوته میخوای؟
گفت نه اون که صورتیه رو میخوام قشنگ تره جنسشم لیز نیست که موهام بیرون بیاد :|

لطفا" و ان یکادمو که دایی برام خریده گردنم کن
گوشواره هامم گوشم کن
دستبندامم میخوام
ساعت هوشمندمم دستم کن :|
نیم وجبی چ ساعتیم داره :|

باند دستمو میدی زیر روسریم که پیدا نباشه؟
آره درستش میکنم :)
راستی گیره ی روسریمم بزن موهام بیرون نیاد...

تو آینه خودشو نگاه کرد خیالش راحت شد که قشنگه مثل همیشه...
لبخند زد و گفت حالا بریم تو سالن پیش مهمونا
:)

بغلش کردمو محکم بوسش کردم و خداروشکر گفتم ، دلم آروم شد از اینکه زنده اس و نفس میکشه و حالش خوب شده و حواسش به حفظ همه ی رفتارهای دخترونشم جمع_
:)

* یه نگاه تو آینه به خودم انداختم و صورت مآهتو تو وجودم دیدم.. مصمم تر و قوی تر ، تو وجودم گفتم
تا آخرش باهاتم..
تا آخرش عاشقتم و وفادارتم..
:)
خیلی خوبه عشق به تو و عاشقت بودن..
اصن همه ارزش عالم و همه ارزش زندگی همینه..

+ این از لطف توئه که ما الآن عزادار نیستیم مهربون خدا ، تو ب همه ما رحم کردی...ممنونم که مطهره رو برگردوندی...خیلی ممنونم

+ بازم ب ما رحم کن خدای مهربون ، توی هر لحظه و هر شرایطی و هر مشکلی ب ما رحم کن خدا جونمون پروردگار مهربون ما ..

 

 

مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم : عاشقت باشم.....
ما را در سایت مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم : عاشقت باشم.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7yeksabadsib7 بازدید : 172 تاريخ : چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت: 18:26