روضه خون داشت میگفت :
خداآ">خداآ ، خداآ
چه خوب که آبروی من به خاطر تو بره!
گوش هام تیز شد و چهره ام متعجب
با دقت بیشتر گوش دادم بقیه حرفای روضه خون رو
داشت میگفت :
بلند و با افتخار میگفت :
خداآ ، خداآ
چه خوب که آبروی من به خاطر تو بره!
چه بهتر که من بی آبرو باشم اما کاری که میدونم درسته انجام بدم ، کاری که مردم پشت سرم حرف بزنن بد بگن
اما خیالم راحت باشه که کاری که حق و درست بوده انجام دادم
و چه خوب که آبروی من به خاطر تو بره!
دلم از حرفش انگار تکون خورد
اشک تو چشمام جمع شد
و گفتم ای خدا
چه امتحان عجیبی
بی آبرویی برای خاطر تو
چقدر باید عزیز باشی
چقدر باید مهم باشی
که خدا اینطور امتحانت کنه!
و اینطور با افتخار صداش بزنی و ازشم تشکر کنی!
و دیگه تا آخر روضه فقط داشتم به این حرف روضه خون فکر میکردم و به اینکه چه عشق و ایمان و اعتمادی باید باشه بین بنده و خدا که بتونه این امتحان رو با افتخار فریاد بزنه!
+ روضه خون آدم آبرومند و محترم و عزیزی بود با اینکه پشت سرش حرف می زدند!
حالا همه ی مجلس داشتند حرفش را تایید می کردند
انگار خدا داشت میگفت تو به خاطر رضای من بی آبرویی رو خوب دیدی ، من هم تو را عزت و آبرو میدهم
و چه کسی میخواهد و یا می تواند آن را خراب کند؟
هیچکس...
برچسب : نویسنده : 7yeksabadsib7 بازدید : 171