عاشق هم بودن...
دختر رو اشتباه برداشت کرد و فکر کرد بده و ازش دوری کرد...
اما تمام مدت دلش باهاش بود...
دختر که دیگه ناامید شده بود از رفتاری سرد مردی که بهش علاقه داشت ،
تا میخواست باهاش حرف بزنه با ترس و لرز و ناامیدی حرف میزد...
اما تمام مدت دلش باهاش بود...
از هم دور موندن یه مدت...
تا اینکه دست سرنوشت کاری کرد که اون مرد به اشتباه خودش پی برد ، به برداشت اشتباهش از دختری که عاشقش بود.
برگشت...
و دست سرنوشت هم کمکش کرد...
همونطور که دختر داشت با ناامیدی و بغض حرف میزد
مرد با لبخندش پرید وسط حرفاش...
:)
و بهم رسیدند...
:)
+ این چیزا فقط تو فیلم ها نیست.
:)
برچسب : نویسنده : 7yeksabadsib7 بازدید : 191