از وقتی باهات آشنا شدم
انگار یه چیزی توی بهشت معصومه داره صدام میزنه
منتظرمه
انگار یه تعلق خاطر اونجا دارم ولی من که اونجا تعلق خاطری ندارم
فقط دوستم اونجا خاکه ... عاطفه...
ولی این احساس فرق میکنه
یه چیزی تو قطعه ی مدافعان حرم هست که انگار باید پیداش کنم
شاید میخوای یه چیزی بهم بگی
شایدم چون خیلی هوامونو داری
نمیدونم
فقط میدونم از چند کیلومتری بهشت معصومه که فقط رد میشم
از ابتدای خیابونی که انتهاش به بهشت معصومه میرسه
فقط از ابتداش که رد میشم
انگار یه چیزی توی قطعه ی مدافعان حرم جا گذاشتم !!!!
عجیبه فقط یه بار سر مزار شهدای مدافع حرم اونم
فقط سر مزار شما نشستم و گفتم
منه دختر امانتم دست شمای شهید
هوامو داشته باشین
گفتم خوش به حال خواهرات...
حرف زدنم باهات همه از اون یه باری شروع شد که
اینقدر دلتنگه.. بودم و هستم
که رو به قبله به شما گفتم
شهید مهدی صابری
..
..
..
..
زندگیم..
دعا کنید خدا زندگیم.. رو بهم برگردونه
یا منو
با خودتون ببرید..........
دنیا رو نمیخوام بدون ..
منی که فراری بودم از شما شهدای مدافع حرم..
حالا وقت دلتنگی هام برای زندگیم..
شما رو صدا میزنم و مطمئنم که..
باهام چیکار کردین چطور کمکمون کردین که یه لحظه از ذهنم دور نمیشین شهدای مدافع حرم
شهید مهدی صابری...
برچسب : نویسنده : 7yeksabadsib7 بازدید : 180